درس ۱۰ نهم: آرشی دیگر

درس دهم: آرشی دیگر

درس دهم: آرشی دیگر

جنگ، جنگی نابرابر بود/ جنگ، جنگی فوق باور بود/ کیسه های خاکی و خونی/ خطّ مرزی را جدا می‌کرد/ دشمن بد عهد بی انصاف/ با هجوم بی امان خود/ مرزها را جا به جا می‌کرد.
معنی: جنگ تحمیلی، جنگی ناعادلانه  و غیر قابل باور بود/ آن کیسه های پر از خاک و خون، خط مرزی کشورمان را از دشمن مشخص می کرد./ دشمن پیمان شکن ستمکار/ با حملات ناگهانی و پیاپی خود/ سرزمین (کشور) ما را مورد تجاوز قرار می ‌داد.
معنی واژه های دشوار: نابرابر: ناعادلانه/ فوق باور: باور نکردنی، غیر قابل باور/ بدعهد: بد پیمان/ بی‌انصاف: ظالم، ستمکار، بیدادگر/ هجوم: حمله کردن، یورش، حمله ناگهانی/ بی امان: پی در پی
دانش ادبی: تکرار واژه ی جنگ: آرایه ­ی تکرار/ واج آرایی حرف «خ»

 

از میان آتش و باروت/ می ‌وزید از هر طرف، هر جا/ تیرهای وحشی و سرکش/ موشک و خمپاره و ترکش/ آن طرف، نصف جهان با تانک ‌های آتشین در راه/ این طرف، ایرانیان تنها/ این طرف تنها سلاح جنگ، ایمان بود.
معنی: تیر و موشک و خمپاره و ترکش مرگبار و خطرناک از همه جا و از میان آتش و گلوله و باروت به سوی ما شلیک می شد./ در آن سمت مرزها، نیمی از کشورهای بزرگ دنیا با سلاح های جنگی مجهز، آماده حمله به ایران بودند و در این سمت، مردم ایران تنها مانده و تنها سلاح مبارزه آنها فقط ایمان به خدا بود.
معنی واژه های دشوار: سرکش: عاصی، نافرمان، یاغی/ ترکش: قطعات فلزی جنگ افزارهای جنگی که در تن فرو می رود/ نصف جهان: کشورهای یاری رسان به صدام
دانش ادبی: آتش و باروت؛ وحشی و سرکش: مراعات نظیر/ سرکش و ترکش: جناس/ تیر و موشک و خمپاره و ترکش: مراعات نظیر/ نصف جهان : کنایه از انبوهی لشکر دشمن/ «این طرف تنها سلاح جنگ، ایمان بود.» ایمان: مشبه؛ سلاح جنگ: مشبه به

 

خانه های خاک و خون خورده / مهد شیران و دلیران بود / شهر خونین، شهر خرّمشهر / در غروب آفتاب خویش / چشم در چشم افق می‌دوخت / در دهان تانک‌ها می‌سوخت.
معنی:
در خانه هایی که در اثر جنگ ویران و خون آلود شده بودند، شیر مردان شجاع قرار داشتند. شهر خرمشهر که از شت خون ریزی مجروحان و شهدا به خون کشیده شده بود، در زمان غروب آفتاب به دور دست ها نگاه می کرد. در میان شعله های سوزان و مرگبار تانک های دشمن، با چنین حالت وحشتناکی می سوخت و از بین می رفت.
معنی واژه های دشوار: مهد: گهواره، زمین هموار/ شیران: دلیران/ افق: کناره های آسمان، انتهای دید
دانش ادبی: واج آرایی در تکرار حرف«خ»/ شیران :استعاره از رزمندگان شجاع و دلاور / شهر خونین: کنایه از خرمشهر / چشم در چشم افق می­دوخت: آرایه­ ی تشخیص / کنایه چشم در چشم …دوختن: زل زدن و خیره شدن / چشمِ افق/ دهانِ تانک­ ها: اضافه ­ی استعاری/ می دوخت و می سوخت: جناس اختلافی

 

در چنان حالی هراس انگیز/ شهر، از آن سوی سنگرها/ شیر مردان را صدا می‌زد:/ آی، ای مردان نام آور/ ای همیشه نامتان پیروز/ بی گمان امروز/ فصلی از تکرار تاریخ است/ گر بماند دشمن، از هر سو/ خانه هامان تنگ خواهد شد/ ناممان در دفتر تاریخ/ کوچک و کم رنگ خواهد شد.
معنی: شهر از آن طرف سنگرها رزمندگان دلاور را صدا می زد: «ای نام آوران که نامتان همیشه پیروز و سربلند است، مطمئناً امروز بخشی از تاریخ ایران در حال تکرار است.» اگر دشمن در هر نقطه ای از سرزمین ما بماند. خانه و سرزمین ما محدود می‌شود و نام ما در تاریخ، بی اعتبار و محو خواهد شد.
معنی واژه های دشوار: حالی: وضعی/ نام آور: مشهور/ بی گمان: حتما/ فصلی: دوره
دانش ادبی: شهر خرّمشهر شیر مردان را صدا می ­زد: آرایه­ ی تشخیص/ واج آرایی در تکرار حرف«آ / ی»/ کوچک و کم رنگ شدن نام: کنایه از فراموشی و خوار شدن/ تنگ شدن خانه: کنایه از اشغال سرزمین ها

 

خون میان سنگر آزادگان جوشید/ مثل یک موج خروشان شد/ کودکی از دامن این موج بیرون جست/ از کمند آرزوها رست/ چشم او در چشم دشمن بود/ دست او در دست نارنجک
معنی: خون غیرت در رگ های ایرانیان آزاده جوشید و همه خشمگین شدند و مثل موجی خروشان به حرکت در آمدند. ناگهان کودکی از میان موج رزمندگان ایرانی بیرون آمد و و از دام آرزوهای مادی خود، رها شد، به چشمان دشمن خیره شد، در حالی که نارنجکی در دست داشت.
معنی واژه های دشوار:
آزادگان: رزمندگان ایرانی/ خون: در اینجا به معنای شجاعت/ جست: پرید/ کمند: طناب، بند/ رَست: آزاد شد.
دانش ادبی: خون جوشیدن: کنایه از غیرت و عصبانیت و خشمگینی/ خون مثل موج خروشان شد: آرایه­ ی تشبیه/ واج آرایی «ش» / چشم در چشم شدن: کنایه از زل زدن و خیرگی/ کمندِ آرزوها: اضافه­ ی تشبیهی

 

جنگ، جنگی نابرابر بود/ جنگ، جنگی فوق باور بود/ کودک تنها، به روی خاکریز آمد/ صد هزاران چشم، قاب عکس کودک ما شد/ خطّ دشمن، گیج و سرگردان/ چشم‌ها از این و آن پرسان:/ «کیست این کودک؟/ او چه می‌خواهد از این میدان؟!/ صحنه‌ی جانبازی است این جا؟!/ یا زمین بازی است این جا؟!»
معنی: جنگ ناعادلانه و غیرقابل باور بود. کودک تنها (حسین فهمیده) بالای خاکریز آمد و صدها نفر او را تماشا کردند. لشکر دشمن گیج شدند و از یکدیگر می پرسیدند که این بچه کیست؟ و او در این میدان جنگ چه می‌خواهد؟ اینجا میدان جنگ و فداکاری است یا زمین بازی؟
معنی واژه های دشوار: خاکریز: تپه ای مصنوعی برای در امان ماندن از تیر مستقیم دشمن در خط مقدم/ خطّ: صف جنگ/ پرسان: پرسشگر/ صحنه: میدان/ جانبازی: مردن
دانش ادبی: صد هزاران: کنایه از تعداد بسیار زیاد / چشم به قاب عکس تشبیه شده: تشبیه

 

دشمنان کور دل، امّا/ در دلش خورشید ایمان را نمی‌دیدند/ تیغ آتش خیز «دستان» را نمی‌دیدند/ در نگاهش خشم و آتش را نمی‌دیدند/ بر کمانش تیر «آرش» را نمی‌دیدند/ در رگش، خون «سیاوش» را نمی‌دیدند.
معنی: اما دشمنان نادان که نور ایمان و معنویت را در قلب او نمی دیدند/ آنها شمشیر آتشین او را که مثل شمشیر دستان بود، نمی دیدند و در نگاه او خشم و ناراحتی را نمی دیدند، نارنجک میان دستان او را که مثل کمان و تیر آرش بود، نمی دیدند و خون پاک سیاوش، پهلوان نامی ایران را که در رگ های با غیرت او جاری بود، نمی دیدند.
معنی واژه های دشوار: کوردل: کسی که حقیقت را در نمی یابد/ تیغ: شمشیر/ آتش خیز: کشنده/ دستان: لقب زال، پدر رستم، جهان پهلوان ایرانی/ سیاوش: از پهلوانان شاهنامه
دانش ادبی: کور دل: کنایه از گمراه و بدون آگاهی و بصیرت/ آرایه تلمیح: دستان تلمیح به زال، پدر رستم که دارای شمشیر بسیار بران و تندی بود./ خشم و آتش: تناسب / تلمیح به داستان آرش کمانگیر که با گذاشتن تیری در کمان خود و پرتاب، توانست مرز ایران و توران را مشخص کند./ واج آرایی«ش»/ سیاوش: تلمیح به داستان سیاوش، هنگامی که مظلومانه سر از تنش جدا شد./ خورشید ایمان: اضافه­ ی تشبیهی

 

کودک ما بغض خود را خورد/ چشم در چشمان دشمن کرد/ با صدایی صاف و روشن گفت: «آی ای دشمن!/ من حسین کوچک ایران زمین هستم/ تانک‌های شومتان را در کمین هستم/ مثل کوهی آهنین هستم.»
معنی: کودک ما غم و نگرانی خود را فرو نشاند و بر خود مسلط شد و با دشمن روبرو شد و با صدایی رسا و بلند گفت: «ای دشمن! آگاه باش که من حسین کوچکی از سپاه ایران هستم که چون کوهی استوار و محکم در کمین تانک های نحس شما هستم تا آنها را نابود کنم.
دانش ادبی: واج آرایی «ش» / صدایی صاف و روشن: آرایه­ ی حس ­آمیزی دارد. / مثل کوهی آهنین هستم: تشبیه

 

ناگهان تکبیر، پروا کرد/ در میان آتش و باروت غوغا کرد/ کودکی از جنس نارنجک/ در دهان تانک‌ها افتاد…
معنی: ناگهان فریاد الله اکبر در میدان نبرد طنین انداز شد و در میان آتش و گلوله ها غوغایی به پا کرد. کودک شجاعی که شبیه نارنجک بود خودش را جلوی تانک های دشمن انداخت.
دانش ادبی: تکبیر پر وا کرد: جان بخشی/ تناسب: آتش و باروت/ دهانِ تانک­ ها: اضافه­ ی استعاری، تشخیص

 

لحظه ای دیگر/ از تمام تانک‌ها، تنها/ تلّی از خاکستر خاموش/ ماند روی دست‌های دشت/ آسمان از شوق، دف می‌زد/ شطّ خرّمشهر، کف می‌زد/ شهر یکباره به خویش آمد/ چشم اشک آلوده را واکرد/ بر فراز گنبدی زیبا/ پرچم خود را تماشا کرد.
معنی: چند لحظه بعد، از آن همه تانک های دشمن، تنها تپه ای از خاکستر خاموش در میان دشت باقی ماند. آسمان از شادی و شوق موسیقی می نواخت و رود خرمشهر شادی می کرد و شهر ناگهان به خود آمد و چشمان گریان خود را باز کرد و بر بالای گنبد زیبای مسجدی، پرچم ایران را تماشا می کرد.
معنی واژه های مهم: دف: یکی از آلات موسیقی/ شط: رود بزرگ/ تل: تپه بلندی
دانش ادبی: واج آرایی «ت»/ دست و دشت: جناس/ آسمان از شوق، دف می­زد: تشخیص/ دف و کف: جناس/ کف : ایهام دارد (۱: به کف زدن و دست زدن ۲: به کف کردن آب در اثر حرکت و جنبش)/ شهر خرمشهر: تشخیص/ واج آرایی «ش»/ دست ­های دشت: اضافه­ ی استعاری

تلمیح

گاهی شاعر یا نویسنده برای زیباتر ساختن کلام و تاثیرگذاری بیشتر آن، از آیات، روایات، احادیث، شعر، داستان ها، رویدادهای مهم تاریخی و … استفاده می کند.

در تلمیح شاعر اصل آن داستان ، حدیث و … را نمی آورد بلکه اشاره ای به آن می کند. حالا اگر خواننده اهل و آشنا به آن موضوع باشد به راحتی متوجه آن می شود و اگر ناآشنا باشد، مجبور به تکاپو و تلاش برای فهمیدن و درک آن می شود. همۀ این‌ها می‌تواند سخن را شیرین تر و دلپذیرتر کند.

چند مثال:

۱. پیراهنی که آید از بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
تلمیح به داستان حضرت یوسف و برادران حسودش و پیراهنی که برای پدر فرستاد.

۲. شاه ترکان سخن مدعیان می شنود
شرمی از مظلمه ی خون سیاووشش باد
تلمیح به داستان سیاوش در شاهنامه.
شاه ترکان ( افراسیاب ) به گفتار سخن چینان که ادعای دوستی با وی دارند گوش فرا می دهد و کشتن سیاوش را مباح و روا می شمارد . از ستمی که بر سیاوش رفته باید حیا کند .

۳. گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمّار داشت
تلمیح به داستان شیخ صنعان (در منطق الطیر عطار نیشابوری)

 

 اینجا می توانید توضیحات و مثال های بیشتری در مورد تلمیح بخوانید.

حکایت: نیک رایان

اسکندر، یکی از کاردانان را از عملی شریف، عزل کرد و عملی خسیس به وی داد. روزی آن مرد بر اسکندر درآمد؛ اسکندر گفت: چگونه می بینی عمل خویش را؟

گفت: زندگانی‌ات دراز باد! نه مرد به عمل، بزرگ و شریف گردد، بلکه عمل، به مرد، بزرگ و شریف گردد. پس در هر عمل که هست، نیکو سیرتی می‌باید و داد.

بهارستان، جامی

عزل کردن: از شغل برکنار کردن
شریف: بزرگوار، شرافتمند،با اصل و نسب (در خط اول: با ارزش و مهم)
خسیس: حقیر، پست و بی‌ارزش
درآمد: ملاقات کرد؛ دید
نیکو سیرتی: خوش رفتاری
داد: عدل و انصاف

پیام حکایت:
مهم نیست که انسان چه کار و شغلی دارد، مهم این است که تمام تلاش خود را بکند تا آن کار را به بهترین شکل ممکن انجام دهد.

0 0 آرا
امتیاز شما به این مطلب
اشتراک جهت
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
جدیدترین
قدیمی ترین بیشترین رای
بازخورد داخلی
مشاهده همه دیدگاه ها
النا
کاربر مهمان
النا
1 ماه قبل

عالیه

محمد
کاربر مهمان
محمد
3 ماه قبل

عالی

دبیر ادبیات
کاربر مهمان
دبیر ادبیات
3 ماه قبل

بسیار بسیار عالی

ایدا
کاربر مهمان
ایدا
3 ماه قبل

امیری

4
0
دیدگاه خود را درباره ی این پست با ما به اشتراک بگذاریدx