ستایش: یاد تو
درس اول: زنگ آفرینش
ستایش: یادِ تو
۱. ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو، نامه کی کنم باز؟
واژههای مهم: تو: منظور خدا/ سرآغاز: ابتدای هر چیز، شروع/ نامه: در اینجا یعنی کتاب.
دانش ادبی: قافیه: سرآغاز، باز
دانش زبانی: ای: حرف ندا (صدازدن) / خدا: مُنادا.
معنا و مفهوم: ای خدایی که اسم تو بهترین آغاز برای هرکاری است، کتابم را با یاد و نام تو آغاز میکنم.
۲. ای یاد تو مونس روانم
جز نام تو، نیست بر زبانم
واژههای مهم: مونس: یار، همدم/ روان: جان، روح.
دانش ادبی:قافیه: روانم، زبانم
معنا و مفهوم: ای خدایی که یادِ تو همدم روح و روان من است، من فقط نام تو را بر زبان میآورم. (فقط تو را ستایش میکنم.)
۳. ای کارگشای هر چه هستند
نام تو، کلید هرچه بستند
واژههای مهم: کارگشا: مشکلگشا، آسان کنندۀ کارها.
دانش ادبی: قافیه: هستند، بستند/ تشبیه : نام تو مانند کلید بازکنندهی درهای بسته است.
معنا و مفهوم: ای خدایی که مشکلگشای تمام موجودات هستی، نام تو مانند کلیدی، قفلِ مشکلات را باز میکند. (نام و یادِ تو، مشکل همه را برطرف میکند.)
۴. ای هست کُنِ اساس هستی
کوته ز دَرَت، درازدستی
واژههای مهم: هستکن: به وجود آورنده، آفریننده/ اساس: بنیاد، پایه/ کوتَه: مخفّفِ کوتاه/ دَرَت: درگاه تو/ درازدستی: زورگویی، ستم.
دانش ادبی: قافیه: هستی، درازدستی
دانش زبانی: «ت» در دَرَت: تو / فعل «است» در مصراع دوم حذفشده است.
معنا و مفهوم: ای خدایی که به وجود آورندۀ جهان هستی، هیچکس نمیتواند در مقابل تو قدرت نمایی کند (هیچکس نمیتواند در پیشگاه تو به دیگری ستم کند.)
۵. هم قصّه نانموده، دانی
هم نامه نانوشته، خوانی
واژههای مهم: نانموده: پنهان، نشان داده نشده/ نانوشته: نوشتهنشده.
دانش ادبی:قافیه: دانی، خوانی
دانش زبانی: مفعول: «قصّۀ نانموده» و «نامۀ نانوشته»
معنا و مفهوم: پروردگارا، تو از همۀ داستانها، ماجراهای پنهان و کتابها و نامههای نوشتهنشده باخبر هستی.
۶. هم تو، به عنایت الهی
آنجا، قَدَمَم رسان که خواهی
واژههای مهم: عنایت: توجّه، لطف/ الهی: خدایی، خداوندی/ قدم: گام/ قدمم: قدمِ من.
دانش ادبی: قافیه: الهی، خواهی
دانش زبانی: رسان: برسان (فعل امر بهمنظور خواهش و دعا)
معنا و مفهوم: خداوندا، با لطف و محبت خداوندیَت، مرا به جایگاهی برسان که خودت میپسندی.
۷. از ظلمت خود، رهاییام دِه
با نور خود آشناییام دِه
واژههای مهم: ظلمت: تاریکی، سیاهی.
دانش ادبی: تضاد: ظلمت و نور/ منظور از «خود» در مصراع اوّل: انسان یا شاعر و در مصراع دوم: خداوند است.
معنا و مفهوم: خدایا مرا از تاریکیهای درون خودم (مانند گناه، نادانی و…) نجات بده و با نور و روشنایی وجود خودت آشنا کن.
نظامی گنجوی (۶۱۴-۵۳۰ ه. ق):
حکیم ابومحمّد یوسف، شاعر نامدار ایرانی معروف به نظامی در شهر گنجه از شهرهای جمهوری آذربایجان به دنیا آمد. در جوانی به تحصیل ادب، قِصَص و تاریخ همّت گماشت. داستانپردازی در منظومههای او به اوج رسید. آثارش عبارتاند از: «مخزن الاسرار، لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، هفتپیکر و اسکندرنامه».
قالب شعرِ یاد تو: مثنوی (دوگانی/ دوتایی)
مثنوی: نوعی قالب شعری است که در آن مصراعها دوبهدو با یکدیگر همقافیهاند. به بیانی دیگر هر بیت قافیهای جداگانه دارد.
موضوع و محتوا: ستایش و توصیف ویژگیهای خداوند.
…………………..
الهی، دلی ده که در کار تو جان بازیم؛ جانی ده که کار آن جهان سازیم.
واژههای مهم: دل: شهامت، شجاعت، دلوجرئت.
دانش ادبی: جان باختن: کنایه از فدا کردن جان/ سجع: بازیم و سازیم
معنا و مفهوم: پروردگارا به ما شهامتی بده تا در راه تو جان را فدا کنیم و جانی بده که با نیروی آن آخرت خود را بسازیم.
دانایی ده که از راه نیفتیم، بینایی ده تا در چاه نیفتیم.
واژههای مهم: دانایی: عقل و خرد و آگاهی/ بینایی: بینش و آگاهی/ راه در این جمله به معنای راه راست است و منظور از چاه گمراهی است.
دانش ادبی: سجع: راه و چاه / تضاد: «راه» با «چاه»
معنا و مفهوم: خدایا به ما خردمندی، آگاهی و دانشی بده تا گمراه نشویم.
دستگیر که دستآویز نداریم، توفیق ده، تا در دین استوار شویم.
واژههای مهم: دستگیر: کمک کن/ دستآویز: هر چیزی که از آن کمک میگیرند./ توفیق: موافقت، یاریکردن، سازگاری/ استوار: محکم، پابرجا.
معنا و مفهوم: بارالها، ما را یاری کن؛ زیرا کمککنندهای و یاوری غیر از تو نداریم، این امکان را برای ما فراهم کن که در راه دین پایدار و ثابتقدم باشیم.
نگاهدار تا پریشان نشویم.
واژههای مهم: نگاهدار: پشتیبان و حامی ما باش./ پریشان: آشفته، نگران.
دانش ادبی: نگاهداشتن: کنایه از محافظت کردن.
معنا و مفهوم: نگهدارنده و مراقب ما باش تا پریشان و آشفتهحال نشویم.
نثر مُسجّع:
بهنوعی از نثر گفته میشود که گوشه چشمی به شعر دارد و آهنگین است. در پایان جملات آن واژههایی قرار میگیرند که همانند قافیه، پایانی یکسان دارند و سَجع نامیده میشوند. همانگونه که در شعر واژههایی کاملاً یکسان به نام ردیف ممکن است بعد از قافیه بیاید، در نثر مسجّع نیز پس از سجع ممکن است واژههایی دقیقاً همانند بیاید و بر زیبایی موسیقیایی کلام بیفزاید.
خواجه عبداللّه انصاری (۴۸۱ – ۳۹۶ ه.ق): معروف به پیر هرات، در قرن پنجم در هرات به دنیا آمد. در جوانی علوم دینی و ادبی را فراگرفت. به عربی و فارسی شعر میسرود. نثر خواجه عبداللّه آهنگین «مسجّع» است. از آثار او میتوان به مناجاتنامه و الهینامه اشاره کرد.
فصل اوّل: زیبایی آفرینش
جهان، جمله فروغ روی حق دان
حق اندر وی زِ پیدایی است پنهان
واژههای مهم: جمله: همه/ جهان جمله: همۀ دنیا/ فروغ: نور/ دان: بِدان (فعل امر)/ حق: خدا/ اندر: در/ وی: او، در اینجا منظور جهان است. درگذشته گاه بهجای «آن»، از «وی» استفاده میشد؛ یعنی درگذشته گاه «وی» برای غیر انسان به کار میرفت.
دانش ادبی: قافیه: دان و پنهان/ تضاد: پیدا و پنهان
معنا و مفهوم: همۀ جهان را نوری از روشنایی روی خدا بِدان که در آن، وجود پروردگار از شدّت آشکار بودن پنهان به نظر میرسد.
شیخ محمود شبستری (وفات ۷۲۰ ه.ق.): از عارفان مشهور قرن هشتم و از علما و فضلای تبریز است که نوشتهها و سرودههایی در زمینۀ عرفان اسلامی دارد. معروفترین اثر شعری او گلشن راز است.
……………………….
درس اوّل: زنگ آفرینش
بیت ۱: صبح یک روز نوبهاری بود
روزی از روزهای اوّل سال
معنا: صبح یکی از روزهای فصل بهار بود و سال تحصیلی جدید آغاز شده بود.
بیت ۲: بچهها در کلاسِ جنگلِ سبز
جمع بودند دور هم خوشحال
معنا: بچهها در کلاس دور هم جمع شده بودند و خوشحال بودند.
بیت ۳: بچهها گرم گفتوگو بودند
بازهم در کلاس غوغا بود
واژههای مهم: گرم: مشغول، سرگرم/ غوغا: آشوب و فریاد، همهمه.
معنا: بچهها مشغول صحبت بودند و در کلاس سروصدا و شلوغی بود.
بیت ۴: هریکی برگ کوچکی در دست
باز انگار زنگ انشا بود
واژههای مهم: انگار: گویی، مثلاینکه.
معنا: هرکدام از بچهها برگهای در دست داشت. گویا زنگ انشا بود.
بیت ۵: تا معلّم زِ گردِ راه رسید
گفت با چهرهای پر از خنده:
«نکته: معنای این بیت، به بیت بعد وابسته است و با بیت بعدی معنای این بیت کامل میشود. »
معنا: آموزگار همینکه از راه رسید و وارد کلاس شد، خندان گفت:
بیت ۶: باز موضوع تازهای داریم:
«آرزوی شما در آینده»
واژههای مهم: موضوع: چیزی که دربارۀ آن بحث شود، مَبحَث.
معنا: برای انشا موضوع تازهای داریم. موضوع: «آرزوی شما در آینده» است.
بیت ۷: شبنم از روی برگِ گل برخاست
گفت: میخواهم آفتاب شوم
معنا: شبنم از روی برگ گل بلند شد و گفت: میخواهم آفتاب باشم.
بیت ۸: ذرّه ذرّه به آسمان بروم
ابر باشم، دوباره آب شوم
واژههای مهم: ذرّه ذرّه: کم کم، آرامآرام.
معنا: آرامآرام به آسمان بروم، ابر باشم و دوباره به آب تبدیل شوم.
بیت ۹: دانه آرام بر زمین غلتید
رفت و انشای کوچکش را خواند
واژههای مهم: غلتید: از پهلویی به پهلوی دیگر چرخید.
معنا: دانه آرامآرام روی زمین چرخید. (غلت خورد) پیش رفت و شروع به خواندن انشای کوچکش کرد.
بیت ۱۰: گفت: باغی بزرگ خواهم شد
تا ابد سبزِ سبز خواهم ماند
واژههای مهم: ابد: جاودان، همیشه.
معنا: و در انشایش گفت: به باغی بزرگ تبدیل خواهم شد و همیشه سرسبز و سبزرنگ خواهم ماند.
بیت ۱۱: غنچه هم گفت: گرچه دلتنگم
مثل لبخند بازخواهم شد
واژههای مهم: دلتنگ: ناراحت، غمگین (اشاره به بسته بودنِ غنچه)
دانش ادبی: در بیت تشبیه بهکاررفته است.
معنا: غنچه گفت: اگرچه دلتنگم، مانند لبخند باز (شکوفا) خواهم شد.
بیت ۱۲: با نسیمِ بهار و بلبلِ باغ
گرم راز و نیاز خواهم شد
معنا: با باد ملایم بهار و بلبل، مشغول (سرگرم) راز و نیاز و دعا خواهم شد.
بیت ۱۳: جوجه گنجشک گفت: میخواهم
فارغ از سنگ بچهها باشم
واژههای مهم: فارغ: آسوده، راحت.
معنا: جوجه گنجشک گفت: میخواهم از سنگ بچهها در امان باشم.
بیت ۱۴: روی هر شاخه جیکجیک کنم
در دلِ آسمان رها باشم
معنا: روی هر شاخه بنشینم و جیکجیک کنم و در پهنۀ آسمان، آزادانه پرواز کنم.
بیت ۱۵: جوجه کوچک پرستو گفـت:
کاش با باد رهسپار شوم
واژههای مهم: رهسپار: راهی، مسافر.
معنا: جوجۀ کوچک پرستو گفت: کاش بتوانم با باد راهی شوم.
بیت ۱۶: تا افقهای دور کوچ کنم
باز پیغمبر بهار شوم
واژههای مهم: اُفق: کرانۀ آسمان، سرزمینهای دور، دوردستها/ پیغمبر: پیامآور.
معنا: تا سرزمینهای دور کوچ کنم و باز پیامآوری شوم که آمدن بهار را خبر میدهد. (کوچِ دستهجمعی پرستوها، نشانۀ فرارسیدن بهاران است)
بیت ۱۷: جوجههای کبوتران گفتند
کاش میشد کنار هم باشیم
معنا: جوجههای کبوتران گفتند: ایکاش میتوانستیم در کنار هم باشیم.
بیت ۱۸: توی گلدستههای یک گُنبد
روز و شب زائرِ حرم باشیم
واژههای مهم: گلدسته: مَناره/زائر: دیدارکننده، زیارت کُننده/ گُنبد: سقف بزرگ مساجد و زیارتگاهها که به شکل مُنحنی ساخته میشود./ حَرَم: مکان زیارتی.
معنا: توی گلدستههای یک گنبد، همیشه زیارت کنندۀ حرم باشیم.
بیت ۱۹: زنگ تفریح را که زَنجره زد
باز هم در کلاس غوغا شد
واژههای مهم: زنجره: سیرسیرک، نوعی حشره که از خود صدا تولید میکند.
معنا: زنگ تفریح که زده شد، دوباره در کلاس سروصدا و شلوغی برپا شد. (سیرسیرک ناظم یا معاون کلاس جنگل سبز است و صدایش یادآور صدای زنگ مدرسه است.)
بیت ۲۰: هر یک از بچهها به سویی رفت
و معلّم دوباره تنها شد
معنا: هرکدام از بچهها به طرفی رفتند و معلّم دوباره تنها شد.
بیت ۲۱: با خودش زیر لب چنیـن میگفت:
آرزوهایتان چه رنگین است!
معنا: معلّم زیر لب میگفت: چه آرزوهای قشنگی دارید!
بیت ۲۲: کاش روزی به کام خود برسید،
بچهها آرزوی من این است!
واژه مهم: کام: آرزو، میل، خواسته.
معنا: آرزوی من، این است که: «ایکاش روزی به آرزوهایتان برسید!»
قالب: چهارپاره (دوبیتیهای بههمپیوسته)
چهارپاره: به مجموع چند دوبیتی با قافیههای جداگانه که محتوای واحدی دارند، چهارپاره گفته میشود.
قیصر امین پور (۱۳۸۴ – ۱۳۳۸ ه.ش):
استاد دانشگاه و شاعر معاصر، در سال ۱۳۳۸ در گُتوند خوزستان متولّد شد. دیپلم خود را در شهر دزفول گرفت و ابتدا در رشتۀ پزشکی و جامعهشناسی پذیرفته شد؛ ولی هر دو را رها کرد و به ادبیات روی آورد و در این رشته به درجۀ دکترا نائل شد (رسید). وی از شاعران موفّق پس از انقلاب به شمار میآید. از آثار او میتوان «در کوچه آفتاب، تنفّس صبح، مثل چشمه مثل رود، به قول پرستو و آینههای ناگهان» را نام برد. وی در پاییز ۱۳۸۴ وفات یافت.
خودارزیابی
۱.چه کسانی در کلاس جنگل سبز، آرزوهای خود را مطرح کردند؟
شبنم، دانه، غنچه، جوجه گنجشگ، جوجه پرستو، جوجه های کبوتر، معلم
۲.منظور شبنم از جمله ی «می خواهم آفتاب شوم» چیست؟
یعنی می خواهم با گرمای خورشید بخار شوم و به آسمان بروم و با خورشید یکی شوم.(به چرخۀ آب در طبیعت اشاره دارد)
۳.اگر شما در جنگل سبز بودید، چه آرزویی داشتید؟
(سوال واگرا هست و هر دانش آموز می تواند آرزوی خودش را مطرح کند)
مثلا: آرزو داشتم به جای خورشید بودم تا با تابش روز افزون خود، گرمای مهر و محبت را به همگان ارزانی می داشتم.
نوشتن
۱.واژه صحیح را با توجه به معنی جمله در جای خالی قرار دهید.
الف) مسلمانان دو ماه محرم و صفر را گرامی می دارند.( سفر، صفر )
ب) هیچ کس او را نمی شناسد؛ او در اینجا غریب است. (قریب، غریب) (غریب به معنی بیگانه است و قریب به معنی نزدیک)
۲.با حروف زیر، چهار کلمه بنویسید که ارزش املایی داشته باشند.
م، ح، ر، ز، ت، ی
حرمت، تحریم، تمیز، رحمت، حرم
دانش زبانی
جمله:
ما با استفاده از زبان با دیگران ارتباط برقرار میکنیم، پیام خود را به آنها منتقل میکنیم و پیام آنها را میفهمیم. جمله بزرگترین ساخت زبان است که خود به قسمتهای کوچکتری قابل تقسیم است. هر جمله میتواند از یک یا چند کلمه تشکیلشده باشد.
تعریف جمله:
به کلمه یا کلماتی گفته میشود که پیام (خبر) مشخصی داشته باشند و دارای معنی کامل باشند.
بهعنوان مثال جملۀ زیر خبرِ آمدن کسی را میدهد.
مثال: امروز دانشآموز جدیدی به کلاس آمد.
حکایت: اندرز پدر
یاد دارم که در ایّام طفولیت مُتعبِّد و شبخیز بودم. شبی در خدمت پدر، رحمهالله علیه، نشسته بودم و همهشب دیده بر هم نبسته و مُصحَف عزیز برکنار گرفته و طایفهای گِردِ ما خُفته.
پدر را گفتم: از اینان یکى سر برنمیدارد که دوگانهای بگزارد. چنان خواب غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند که مُردهاند. گفت: جان پدر! تو نیز اگر بِخفتی، بِه از آنکه در پوستینِ خَلق اُفتی.
واژههای مهم: ایّام: جمع یوم، روزها/ طفولیت: خردسالی/ متعبد: عبادتکننده/ رحمهالله علیه: خداوند او را رحمت کند./ دیده: چشم/ مُصحف: کتاب آسمانی، قرآن/ طایفه: گروه/ دوگانه: نماز صبح( که دو رکعت است)/ بگزارد: بهجای آورد، بخواند./ گویی: انگار/ بِه: بهتر
دانش ادبی: در پوستین خلق افتادن: کنایه از غیبت کردن، ایراد گرفتن./ سر برنمیدارد: کنایه از بیدار نمیشود.
معنی حکایت: یادم هست که در دوران کودکی شبها برمیخاستم و به عبادت میپرداختم. یکشب در حضور پدرم _که رحمت خدا برای باد_ نشسته بودم. تمام شببیدار بودم و قرآن میخواندم و گروهی در اطراف ما خوابیده بودند.
به پدرم گفتم: در بین این جماعت حتّی یک نفر از خواب بیدار نمیشود تا نماز صبح را بخواند. چنان در خواب غفلت و بیخبری از یاد خدا فرورفتهاند که انگار در خواب نیستند؛ بلکه مردهاند.
پدر گفت: فرزند عزیزم، تو هم اگر بخوابی بهتر از آن است که غیبت مردم را بکنی.
پیام حکایت: پرهیز از غیبت، عیبجویی.
تاریخ ادبیات: (گلستان سعدی، سعدی شیرازی، (۶۹۰-۶۰۶ ه. ق)) نثر گلستان مسجّع است، یعنی نثری که گوشه چشمی نیز به شعر دارد. آثار برجایمانده از سعدی: بوستان (به شعر)، گلستان (به نثر آمیخته به شعر) و دیوان اشعار.
یاد گرفتن