ستایش: به نام خدایی که جان آفرید
درس اول: پیش از اینها
ستایش
ای نامِ نکوی تو، سردفتر دیوانها
وِی طلعتِ روی تو، زینت دِهِ عنوانها
مستوره کردستانی
واژههای مهم: طلعت: درخشندگی/ زینتده: زینتبخش، زیبا کننده/ دیوان: دفتر شعر/ عنوان: آغاز کتاب و دفتر، دیباچه، موضوع.
دانش زبانی: ای: حرف ندا/ خدا: مُنادا که حذفشده است/ نامِ نکو: ترکیب وصفی/ تو: ضمیر شخصی مُنفصِل (جدا) دومشخص مفرد، مرجع آن: خدا/ وِی: مخففِ «و ای».
معنا و مفهوم: ای خدایی که نام زیبای تو سرآغاز تمام کتابهای شعر است و ای خدایی که درخشندگی و زیبایی رویت، زیبا کننده ی آغاز همۀ نوشتههاست.
مستوره کردستانی: نویسنده، شاعر و نخستین زنِ تاریخنویس کُرد است. آثار او عبارتند از: «تاریخ اردلان» و «دیوان اشعار».
به نام خدایی که جان آفرید
بیت ۱. به نام خدایی که جان آفرید
سخن گفتن اندر زبان آفرید
واژههای مهم: اندر: به معنای در (درگذشته کاربرد داشته است.)
دانش ادبی: مراعات نظیر: سخن، گفتن، زبان/ تلمیح: اشاره به آیۀ ۴ سوره الرحمن: «عَلَمَهُ البَیان: انسان را آفرید و به او قدرت تکلم و بیان داد.»/ قافیه: جان، زبان/ ردیف: آفرید. (تلمیح: اشاره به داستان، حدیث، آیه، وقایع تاریخی را در شعر تلمیح میگویند.)
معنا و مفهوم: با نام خدایی آغاز میکنم که جان را آفرید و سخن گفتن را به انسان آموخت.
بیت ۲. خداوند بخشندۀ دستگیر
کریم خطابخش پوزشپذیر
دانش ادبی: مراعات نظیر: بخشنده، دستگیر، کریم، خطابخش، پوزشپذیر/ دستگیر: کنایه از یاریدهنده/ واجآرایی: «ـِـ» و «ش»/ خطابخش و پوزشپذیر: مترادف/ قافیه: دستگیر، پوزشپذیر.
(کنایه: هرگاه نویسنده یا شاعر دربارۀ امری، پوشیده سخن بگوید، بهطوریکه معنای ظاهری عبارت مدنظر نباشد و معنای دورتر آن منظور وی باشد، میگوییم به کنایه صحبت شده است؛ مانند «دستگیر»: ۱ـ معنای نزدیک: دست را گرفتن؛ ۲ ـ معنای دور: یاریدهنده.)
معنا و مفهوم: خداوندِ بخشندهای که یاور و پشتیبان ماست. خدایی که بخشنده است و خطا و اشتباه ما را میآمرزد.(عفو میکند) و توبۀ ما را میپذیرد.
بیت ۳. پرستار امرش همهچیز و کس
بنیآدم و مرغ و مور و مگس
واژههای مهم: پرستار: فرمانبردار، مطیع.
دانش ادبی: مراعات نظیر: مرغ، مور و مگس/ تشخیص: مرغ و مور و مگس پرستارِ امرش هستند./ واجآرایی (نغمه حروف): «م»، «و».
دانش زبانی: فعل «هستند» در مصراع اول، حذفشده است.
(مراعات نظیر: آوردن واژههایی از یک مجموعه که باهم تناسب دارند، این تناسب میتواند ازنظر جنس، نوع، مکان، زمان، همراهی و … باشد.)
معنا و مفهوم: خداوندی که همه موجودات، از انسان که اشرف مخلوقات است تا پرندگان و حشرات و… همه و همه امر او را اطاعت میکنند و فرمانبردار او هستند.
بیت ۴. یکی را به سر، برنهد تاج بخت
یکی را به خاک اندر آرد ز تخت
دانش ادبی: تاج بر سر کسی قرار دادن: کنایه از عزت و بزرگی به کسی بخشیدن./ از تخت به خاک آوردن: کنایه از خوار، ذلیل و پست کردن/ تضاد: خاک و تخت/ اضافۀ تشبیهی: تاجِ بخت، که بخت را به تاج تشبیه کرده است./ تلمیح: اشاره به آیۀ ۲۶ سورۀ آلعمران (تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ: خداوند هرکسی را که بخواهد عزت و بزرگی میدهد و هرکسی را که بخواهد، خوار و پست میکند).
(اضافه تشبیهی: اگر در یک ترکیب اضافی، یکی از واژهها به دیگری تشبیه شده باشد، به آن «اضافۀ تشبیهی» میگویند؛ مانند تاجِ بخت (بخت به تاج تشبیه شده است))
معنا و مفهوم: هر کس را که بخواهد عزت و بزرگی میبخشد و هر کس را که نخواهد از تخت پادشاهی به زیر میآورد و خوار و بدبخت میکند.
بیت ۵. گلستان کند آتشی بر خلیل
گروهی بر آتش برد ز آب نیل
دانش ادبی: تلمیح: اشاره به داستان «عبور حضرت ابراهیم از آتش» و «غرق شدن فرعونیان در آب نیل» و اشاره به آیۀ ۶۹سورۀ انبیا: «قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ: ما خطاب کردیم که ای آتش، برای ابراهیم سرد و بی آسیب باش.»/ تضاد: آب و آتش.
دانش زبانی: آتش در بیت اول: مفعول/ خداوند: نهاد (در هر دو مصراع حذفشده است)/ خلیل: متمم/ گروهی: مفعول جمله دوم/ آتش: متمم.
معنا و مفهوم: خداوند آتش نمرود را برای ابراهیم به گلستان تبدیل میکند و گروهی از فرعونیان را با آب نیل نابود میکند و به جهنم میبرد.
بیت ۶. به درگاه لطف و بزرگیش بَر
بزرگان نهاده بزرگی ز سر
دانش ادبی: از سرنهادن: کنایه از فراموش کردن/ مراعات نظیر: بزرگان و بزرگی.
دانش زبانی: بزرگان: نهاد/ بزرگی: مفعول/ درگاه لطف و بزرگیش: متمم/ به درگاهِ لطف و بزرگیش بَر: در گذشته، گاه پیش و پس از متمم حرفاضافه میآوردند؛ یعنی دو حرفاضافه برای یک متمم.
معنا و مفهوم: آنقدر درگاه لطف و کرم خداوند بزرگ است که همۀ بزرگان و پادشاهان، بزرگی خویش را فراموش میکنند و خود را حقیر میشمرند (با وجود بزرگی پروردگار، هیچکس شایستۀ عنوان بزرگی نیست).
بیت ۷. جهان مُتَّفق بر الهیتش
فرومانده از کُنه ماهیتش
واژههای مهم: مُتفق: همنظر، همرأی/ الهیت: خداوندی/فرومانده: درمانده و ناتوان شدن/ کُنه: عمق/ ماهیت: ذات
دانش ادبی: فروماندن: کنایه از درمانده و ناتوان شدن/ جهان: منظور مردم جهان است.
دانش زبانی: جهان: نهاد (هر دو جمله)/ متفق: مسند/ الهیتش: متمم/ کُنه ماهیتش: متمم/ فرومانده: فعل.
معنا و مفهوم: همۀ مردم جهان بر یکتایی خداوند، اتفاقنظر دارند (همعقیدهاند) همگان در شناخت واقعی خداوند درماندهاند (ناتوان بودن انسان از درک ذات خداوند).
بیت ۸. بَشر ماورای جلالش نیافت
بَصر مُنتهای جمالش نیافت
واژههای مهم: بشر: انسان/ ماورا: بالاتر و فراتر/ جلال: بزرگی و عظمت/ بصر: دیده و چشم/ منتها: آخر/ جمال: زیبایی.
دانش ادبی:ردیف: نیافت / قافیه: جمالش و جلالش
دانش زبانی: بشر و بصر: نهاد/ «ماورای جلالش» و «منتهای جمالش»: مفعول/ نیافت: فعل.
معنا و مفهوم: انسانها نتوانستهاند کسی را باشکوهتر از خدا پیدا کنند و چشمها نمیتوانند به نهایت زیبایی خداوند دست پیدا کنند (خدا از همهچیز و همهکس باعظمتتر و زیباتر است و آدمی، حقیقت ذات او را نمیتواند درک کند).
بیت ۹. تأمل در آیینۀ دل کنی
صفایی بهتدریج حاصل کنی
واژههای مهم: تأمل: اندیشیدن، فکر کردن/ صفا: پاکی/ حاصل کنی: به دست آوری.
دانش ادبی: اضافۀ تشبیهی: آیینۀ دل (دل را به آیینه تشبیه کرده).
دانش زبانی: آیینۀ دل: متمم/ تأملکنی: فعل/ صفایی: مفعول/ حاصل کنی: فعل.
معنا و مفهوم: اگر به درون (دل) خودت که مثل آینه است بنگری و بیندیشی، کمکم درونت پاک و خالص میشود.
بیت ۱۰. مُحال است سعدی که راه صفا
توان رفت جز بر پی مصطفی
واژههای مهم: مُحال: غیرممکن/ پی: پا، دنبالهروی/ مصطفی: برگزیده، لقب حضرت محمد (ص)
دانش ادبی: سعدی: تخلص.
(تخلص: در لغت به معنی «خالص شدن و رهایی یافتن» است؛ اما در اصطلاح ادبی، نامِ شعریِ شاعر و نام ویژۀ اوست. گویی، شاعر با نوشتن تخلص از بند سخن آزاد میشود. تخلص مانند امضا و نشانی است که معمولاً در پایان شعر میآید.)
دانش زبانی: سعدی: منادا/ محال: مسند/ است: فعل اسنادی/ راه صفا: مفعول/ رفت: فعل.
معنا و مفهوم: ای سعدی غیرممکن است که جز با پیروی از حضرت محمد (ص)، بتوان به صفا و پاکی دستیافت.(تنها راه پاک و خالص شدن، پیروی از رسول اکرم (ص) است).
شعری از بوستان سعدی
قالب: مثنوی
مثنوی: در لغت به معنی «دوتایی»، «دوگانی» و در اصطلاح به شعری گفته میشود که هر بیتِ آن، قافیهای جداگانه دارد. به بیانی دیگر، مصراعهای آن، دوبهدو همقافیهاند. این قالبِ شعری، برای سرودن منظومههای بلند مناسب است.
—————– * —————–*
—————- + —————–+
—————– # —————-#
—————– & —————-&
موضوع: ستایش خداوند و مناجات و راز و نیاز با او.
سعدی: شاعر و نویسندۀ نامدار قرن هفتم است. بوستان (به نظم) و گلستان (نثر آمیخته به نظم) از آثار اوست.
فصل اول: زیبایی آفرینش
چشم دل بازکن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
دانش ادبی: چشم دل: تشخیص/ مراعات نظیر: چشم، دل و جان/ واجآرایی: تکرار حرف «ن»/ جناس: جان و آن.
معنا و مفهوم: با بصیرت و با تمام وجود، اطراف را نگاه کن تا حقیقت هستی و آنچه را که با چشم ظاهر دیدنی نیست، ببینی.
هاتف اصفهانی (درگذشت: ۱۱۹۸ ه. ق.): سید احمد از شاعران قرن دوازدهم و دورۀ افشاریه و زندیه است که در سرودن غزل از سعدی و حافظ پیروی میکرد. «ترجیع بند» عرفانی وی نیز معروف است.
درس اول: پیش از اینها
۱. پیشازاینها فکر میکردم خدا
خانهای دارد میان ابرها
معنا و مفهوم: قبل از اینها فکر میکردم که خداوند خانهای در آسمان و میان ابرها دارد.
۲. مثل قصر پادشاه قصّهها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
دانش ادبی: تشبیه: خانۀ خدا به قصر پادشاه/ مراعات نظیر: الماس و طلا / واجآرایی: تکرار «ــِ» در مصراع اول/ تکرار: خشتی
معنا و مفهوم: مانند کاخ پادشاه قصهها، آجرهای خانهاش از طلا و الماس ساختهشده است.
۳. پایههای برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
معنا و مفهوم: ستونهای قصرش از عاج فیل و شیشه است و بر روی تخت پادشاهی با تکبر و غرور نشسته است.
۴. ماه، برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او
دانش ادبی: مراعات نظیر: ماه، ستاره و برق/ تشبیه: «ماه به برق کوچک» و «ستاره به پولک»
دانش زبانی: ماه: نهاد/ هر ستاره: نهاد/ برق کوچک: مسند/ پولک: مسند/ تاج او: متمم.
معنا و مفهوم: گمان میکردم ماه درخشان، درخشش کوچکی از تاج خداوند است و هر ستاره، یکی از پولکهای روی تاج اوست.
۵. رعدوبرق شب طنین خندهاش
سیل و طوفان نعرۀ توفندهاش
واژههای مهم: طنین: صدا، آواز، پژواک/ نعره: فریاد بلند/ توفنده: خروشان، پرسروصدا.
دانش ادبی: مراعات نظیر: رعد، برق، طوفان و سیل.
دانش زبانی: رعدوبرق شب: نهاد/ سیل و طوفان: نهاد/ «طنین خندهاش» و «نعرۀ توفندهاش»: مسند.
معنا و مفهوم: رعدوبرق شبانه را صدای خندههای خداوند تصور میکردم. حوادث وحشتناکی مثل سیل و طوفان را نشانه ی عصبانیت و خشم او میدانستم.
۶. هیچکس از جای او آگاه نیست
هیچکس را در حضورش راه نیست
دانش ادبی: هیچکس را در حضورش راه نیست: کنایه از پذیرفته نشدن(در گذشته مردم عادی به راحتی اجازۀ دیدار پادشاه را نداشتند.)/ تکرار: هیچکس.
دانش زبانی: «هیچکس» در مصراع اول: نهاد/ جای: متمم/ آگاه: مسند/ نیست: فعل/ حضورش: متمم/ نیست: در مصراع دوم، به معنای «وجود ندارد»، فعل غیر اسنادی است.
معنا و مفهوم: هیچکس نمیداند جای او کجاست و هیچکس اجازه ندارد به حضور او برود و او را ببیند.
۷.آن خدا بیرحم بود و خشمگین
خانهاش در آسمان، دور از زمین
دانش ادبی: مراعات نظیر و تضاد: زمین و آسمان/ واجآرایی: خ.
دانش زبانی: آن خدا: نهاد/ بیرحم و خشمگین: مسند/ خانهاش: مسند/ آسمان: متمم/ دور: مسند/ زمین: متمم/ فعل بود به قرینۀ لفظی حذفشده است.
معنا و مفهوم: آن خدایی که من تصور میکردم بیرحم و خشمگین بود و خانهاش در آسمان و دور از زمین بود.
۸. بود اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
دانش زبانی: «بود» و «نبود» در مصراع اول: به معنای «وجود داشت» و «وجود نداشت» فعلهای غیر اسنادی هستند/ مهربان، ساده، زیبا: مسند/ «نبود» در مصراع دوم: فعل اسنادی است./ نهاد: خدا (حذفشده است)
معنا و مفهوم: آن خدا، وجود داشت؛ اما در بین مردم نبود. او مهربان و زیبا و دوستداشتنی نبود.
۹. در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
دانش ادبی: واجآرایی: ی
دانش زبانی: دوستی و مهربانی: نهاد/ دل او: متمم/ جایی و هیچ معنایی: مفعول/ نداشت: فعل.
معنا و مفهوم: در قلب او دوست داشتن، عشق و مهربانی، معنا و مفهومی نداشت.
۱۰. هرچه میپرسیدم از خود از خدا
از زمین از آسمان از ابرها
دانش ادبی: مراعات نظیر: زمین، آسمان، ابرها/ واجآرایی: ز.
دانش زبانی: خود، خدا، زمین، آسمان، ابرها: متمم.
معنا و مفهوم: هرچه از دیگران دربارۀ خدا، خودم، زمین، آسمان و ابرها سؤال میکردم.
۱۱. زود میگفتند: این کار خداست
پرسوجو از کار او کاری خطاست
دانش ادبی: واجآرایی: ر، ک، آ/ تکرار: کار
دانش زبانی: کار و پرسوجو: نهاد/ «کارِ خدا» و «کاری خطا»: مسند.
معنا و مفهوم: همه میگفتند: این کار خداست و سؤال کردن در مورد او اشتباه و خطاست.
۱۲. نیّت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
دانش ادبی: مراعات نظیر: «نیت، نماز، دعا» و «ترس، وحشت، خشم»
دانش زبانی: نیت من: نهاد/ ترس و وحشت: مسند/ نماز، دعا، خشم خدا: متمم.
معنا و مفهوم: به دلیل ترس و وحشت از خشم خدا نماز و دعا میخواندم.
۱۳. پیشازاینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
واژۀ مهم: خاطر: ذهن، یاد، درون.
دانش ادبی: واجآرایی: ی.
دانش زبانی: «خاطرم» و «این تصویر»: نهاد/ دلگیر: مسند/ بود (در مصراع اول): فعل اسنادی/ خدا: متمم/ ذهنم: متمم/ بود (در مصراع دوم) به معنای وجود داشتن: فعل غیر اسنادی.
معنا و مفهوم: قبل از این از خدا ناراحت و دلگیر بودم و این تصویر از خدا در ذهنم بود.
۱۴. تا که یکشب، دست در دست پدر
راه افتادم بهقصد یک سفر
دانش ادبی: تکرار: دست/ مراعات نظیر: قصد، سفر، راه/ دست در دست: کنایه از همراهی.
معنا و مفهوم: تا اینکه یکشب به همراه پدرم عازم سفری شدم.
۱۵. در میان راه، در یک روستا
خانهای دیدیم، خوب و آشنا
معنا و مفهوم: در میان راه سفر، در یک روستا، خانهای خوب و آشنا را دیدیم.
۱۶. زود پرسیدم پدر، اینجا کجاست؟
گفت: اینجا خانه خوب خداست
دانش ادبی: واجآرایی: تکرار حروف «خ» و «ج».
دانش زبانی: زود: قید/ پرسیدم: فعل/ پدر: منادا/ اینجا: نهاد/ کجا: مسند/ خانۀ خوب خدا: مسند.
معنا و مفهوم: زود از پدرم پرسیدم اینجا کجاست؟ پدرم گفت اینجا خانۀ خوب خداست.
۱۷. گفت: « اینجا میشود یکلحظه ماند
گوشهای خلوت نمازی ساده خواند
معنا و مفهوم: پدرم گفت: در این محل میتوان لحظهای ماند و در گوشهای خلوت نماز و دعایی بهدوراز ریاکاری و ظاهرپرستی خواند.
۱۸. با وضویی دست و رویی تازه کرد
با دل خود گفتوگویی تازه کرد»
دانش ادبی: جناس تام: «تازه کرد» مصراع اول: «شستن» و «تازه کرد» مصراع دوم: «نو کردن»/ مراعات نظیر: دست، رو، دل/ تشخیص: گفتگو با دل.
معنا و مفهوم: اینجا میتوان وضو گرفت و شاداب و سرحال باخدا راز و نیاز کرد و دعا و نمازی خواند.
۱۹. گفتمش: «پس آن خدای خشمگین
خانهاش اینجاست؟ اینجا در زمین؟»
دانش ادبی: واجآرایی: خ/ تکرار: اینجا.
معنا و مفهوم: به پدرم گفتم: پس خانۀ آن خدای خشمگین و عصبانی، اینجا در روی زمین است؟
۲۰. گفت: «آری خانه او بیریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
واژههای مهم: ریا: دورویی، نفاق، ظاهرسازی و خودنمایی، نیکو جلوه دادن خود یا چیزی برای فریب خلق/ بیریا: بدون آلایش ، پاک/ بوریا: حصیری از نِی.
دانش ادبی: مراعات نظیر: خانه، فرش، گلیم، بوریا.
معنا و مفهوم: پدرم گفت: آری خانۀ خدا بدون ظاهرپرستی و دورویی (ریاکاری) است. فرشهای خانهاش از حصیر و گلیم ساده است.
۲۱. مهربان و ساده و بیکینه است
مثل نوری در دل آیینه است
دانش ادبی: خداوند به نور تشبیه شده است./ دل آیینه: تشخیص.
دانش زبانی: دل آیینه: متمم/ نهاد: ضمیرِ «او» (خدا) که حذفشده است.
معنا و مفهوم: خداوند، مهربان و ساده و بدون کینه است. خداوند مانند نوری در دل آینه است.
۲۲. عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی»
دانش ادبی: واجآرایی: ن، و، ش/ تلمیح به آیۀ ۳۵ سورۀ نور: «اللَهُ نُورُ السَمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»
دانش زبانی: خشم و دشمنی، نور و روشنی: مسند/ عادت او، نام او، نشانش: نهاد.
معنا و مفهوم: خشم و دشمنی از ویژگیهای خدا نیست. یکی از نام های خدا نور است و روشنایی نشانۀ حضور است.
۲۳. تازه فهمیدم: خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دانش ادبی: تکرار: خدا/ واجآرایی: آ.
معنا و مفهوم: تازه فهمیدم که این خدا، خدای من است خدایی که مهربان و دوستداشتنی است.
۲۴. دوستی از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
دانش ادبی: تلمیح به آیۀ ۱۶ سورۀ «ق»: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (و ما به او از رگ گردن نزدیکتریم)
معنا و مفهوم: او دوستی است که از خود من هم به من نزدیکتر است، از رگ گردن هم به من نزدیکتر است.
۲۵. میتوانم بعدازاین، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بیریا
واژههای مهم: بیریا: بدون آلایش و ناپاکی
دانش ادبی: تکرار: «دوست» و «این»
معنا و مفهوم: از این به بعد میتوانم با این خدا دوست باشم، یک دوست پاک و صاف و صمیمی.
قیصر امین پور: شاعر معاصر(۱۳۸۶-۱۳۳۸ ه.ش) از آثار او میتوان در «کوچه آفتاب، تنفس صبح، مثل چشمه مثل رود، به قول پرستو و آینههای ناگهان» را نام برد.
خودارزیابی
۱- شاعر در مصراع «اینجا خانهی خوب خداست» به چه نکتهای اشاره دارد؟
اشاره به مسجد دارد که خانهی خداست و محل آرامش و عبادت مؤمنان
۲-درک و دریافت خود را از مصراع «نام او نور و نشانش روشنی» بیان کنید.
یکی از نام های خداوند نور است. خدا که نور است هم خود روشن است و هم به دیگران روشنایی میبخشد. یکی دیگر از معانی نور هدایتگری است، یعنی خداوند انسانها را به راه راست هدایت میکند.
۳-چه راههایی برای شناخت خداوند هستی وجود دارد؟
بهترین راه شناخت خداوند، شناخت موجودات است. ویژگیهای زیبایی، مهربانی، خشم و … در موجودات، نشانهی زیبایی، مهربانی و خشم خداوند است و در اصل نمود و جلوهای از خداوند است.
فعالیت های نوشتاری
۱- از متن ستایش و درس اول واژههایی بیابید که در آنها یکی از حروف «ذ، ز، ض، ظ» بهکاررفته باشد.
زبان، پوزشپذیر، همه چیز، بزرگی، حضور، زمین، زود، ذهنم، لحظه، نماز، وضو، تازه
۲-جدول زیر را کامل کنید.
فعل |
بن مضارع | مصدر | زمان |
رفت |
رو | رفتن |
گذشته |
دارد | دار | داشتن |
حال |
۳-ردیف و قافیه را در بیت هشتم و هجدهم شعر «پیشازاینها» مشخص کنید.
بیت هشتم: «ما» و «زیبا»: قافیه / نبود: ردیف
بیت هجدهم: «دست و رو» و «گفتوگو»: قافیه / تازه کرد: ردیف
۴-سعدی در بیت زیر، به کدام داستان دینی اشاره دارد؟
«گلستان کند آتشی بر خلیل گروهی بر آتش برد ز آب نیل»
مصراع اول: انداختن حضرت ابراهیم در آتش توسط نمرود و گلستان شدن آتش بر حضرت ابراهیم.
مصراع دوم: عبور حضرت موسی و یارانش از رود و غرق شدن لشکر فرعون در آب نیل
دانش ادبی
در سال پیش با مفهوم زبان و ادبیات و تفاوت آن دو آشنا شدیم. میدانیم که ساختمان زبان از عناصری تشکیل میشود. واژهها و جملههای زبان، مانند ظرفهایی هستند که فکر ما را در خود جای میدهند. ما باید هنگام خواندن هر اثر و شنیدن گفتار هر شخص، با درنگ و تأمل، نحوە گزینش واژهها و زمینه فکری آن را جستوجو کنیم؛ پس برای درک بهتر هر اثر باید به «ساختار» و «محتوا» ی آن توجه کرد. برای بررسی ساختار (شکل بیرونی) هر اثر، میتوانیم از این پرسشها بهره بگیریم.
متن اثر، به «نثر» است یا به «نظم»؟
شیوە بیان نوشته، «زبانی» است یا «ادبی»؟
واژههای متن، ساده و قابلفهم هستند یا دشوار و دیریاب؟
نظم و نثر: نوشتهای که به شعر باشد، نظم نامیده میشود و نوشتۀ غیر شعر را نثر مینامند.
نوشته زبانی: هرگاه بخواهیم فقط مقصود خود را بیان کنیم، شیوۀ بیان ما زبانی است؛
مثال: خورشید در صبح طلوع میکند.
نوشته ادبی: هرگاه بخواهیم مقصود خود را زیباتر و تأثیرگذارتر بیان کنیم، شیوۀ بیان ما ادبی است؛
مثال: صبحگاهان خورشید به چهرۀ شهر لبخند میزند.
فعل
فعل و بن، زمان، مصدر، بن ماضی، بن مضارع:
فعل و بُن فعل: فعل به قسمتی از جمله گفته میشود که نشان دهندۀ کار انجامشده، رویداد اتفاق افتاده و یا حالت پیشآمده است. (مثل: خواند، برد، دید، شنید، بود) و درواقع مهمترین بخش جمله است که معنای جمله را کامل میکند. در هر فعل جزء ثابتی وجود دارد که معنی بنیادی فعل را در بردارد. به این بخش بُن فعل میگویند.
زمان: زمانِ فعل به سه دستۀ اصلی تقسیم میشود:
گذشته: برای بیان کاری که درگذشته (ماضی) انجامگرفته است.
حال: برای بیان کاری که در حال (مضارع)، در حال انجام است.
آینده: برای بیان کاری که در آینده (مُستَقبَل) اتفاق میافتد.
مصدر: مصدر واژهای است که درواقع مفهوم اصلی فعل را میرساند.
مانند: شنیدن، خوردن، خوابیدن، رفتن، دیدن، نشستن، گفتن، چرخیدن، خواندن و … .
هرگاه فعلی را به ما دادند تا مصدر آن را پیدا کنیم، خوب دقت کرده و سؤال زیر را در مورد آن مطرح میکنیم:
این کلمه بر چهکار یا حالتی دلالت میکند؟
مثلاً برای پیدا کردن مصدرِ واژۀ «میآموزم» اولین کاری که میکنیم، سؤال بالا را میپرسیم. جواب، «آموختن» است؛ پس «میآموزم» از مصدرِ «آموختن» است.
بن ماضی و بن مضارع: «بُن ماضی» (ریشۀ فعل در زمان گذشته) و «بُن مُضارع»(ریشۀ فعل در زمان حال)
* هر فعلی یا با بن ماضی ساختهشدهاست یا با بن مضارع.
شیوۀ به دست آوردن بن ماضی از مصدر: برای به دست آوردن بن ماضی از مصدر، فقط باید (ن) مصدر را حذف کرد.
مثال: «شنیدن» بعد از حذف «ن»: شنید (بن ماضی)
شیوۀ به دست آوردن بن مضارع از مصدر: برای به دست آوردن بن مضارع از مصدر، ابتدا بن ماضی آن را به دست میآوریم و بعد بن ماضی را به فعل امر میبریم (حالت دستوری) و بعدازآن حرف «ب» را از آغاز آن حذف میکنیم؛ مثال: چرخیدن: چرخید ـ بچرخ ـ چرخ.
مصدر | بن ماضی | فعل امر | بن مضارع |
شنیدن | شنید | بشنو | شنو |
دویدن | دوید | بدو | دو |
نکته املایی
در زبان فارسی، بعضی حروف مانند (ذ، ز، ض، ظ) تلفظ یکسانی دارند؛ اما شکل نوشتاری آنها متفاوت است. با دقت در معنا به املای اینگونه کلمات توجه نمایید.
حکایت: به خدا چه بگویم؟
روزی غلامی گوسفندان اربابش را به صحرا برد. گوسفندان در دشت سرگرم چرا بودند که مسافری از راه رسید و با دیدن انبوه گوسفندان، به سراغ آن غلام(چوپان) رفت و گفت: «از این همه گوسفندانت یکی را به من بده».
چوپان گفت: «نه، نمیتوانم این کار را بکنم؛ هرگز!»
مسافر گفت: «یکی را به من بفروش».
چوپان گفت:« گوسفندان از آن من نیست».
مرد گفت: «خداوندش را بگوی که گرگ ببرد».
غلام گفت: «به خدای چه بگویم»؟!
واژههای مهم: ارباب: مالک، صاحب/ انبوه: مقدار زیاد، فراوان/ هرگز: هیچوقت/غلام: خدمتکار/ خداوند: در اینجا به معنی صاحب است.
مفهوم کلی حکایت: امانتداری یکی از بزرگترین صفاتی است که بسیار به آن سفارش شده است و انسان باید از امانت دیگران مراقبت کند و به هیچ قیمتی نگذارد که آسیبی به امانت دیگران که اکنون در درست اوست، برسد.
رساله قشیریّه: نوشتۀ ابوالقاسم قشیری از عارفان قرن پنجم است. موضوع این کتاب، معرفی برخی از بزرگان عارف و شرح اصطلاحات و الفاظ رایج میان آنهاست.